جهان اتم هایش را در من به ودیعه می گذارد و مرا لایق هستی بخشیدن می داند.کائنات خلعتی گران بها از کربن و هیدروژن به من اهدا می کند مجال موقتی است زیرا بعد از چند صباحی باید یابو یا کرفسی آن ها را پُرو کند
خانم ارکیده که افسرده ای محض است و از تنهایی مزمن رنج می برد در هتل مرمرینی که با شاخک پروانه و دندان های دایناسور بناشده است خود را به ضیافت خویش دعوت می کند منوی اتم ها را نگاه می کند،آهنگ اکسیژن را پخش می کند و کلسیم دنده فیل را برای شام سفارش می دهد دِسِر وی سالاد فصل بلغم اختاپوس و ادرار شور کرگدن می باشد.
وقتی خداوند از فرط تنهایی ملول و درمانده شد تصمیم گرفت هستی را بیافریند و به اتم حیات ببخشد شاید کیهان خلا تنهاییش را پر کند و در تسلسل تسبیح خود دانه انسان را برگزید تا قدرت خود را به موجودی خردمند بفهماند اما از قضا آسپرین باعث سردرد شد و انسان با استفاده از قوانین علمی وجود او را در هاله ای از ابهام قرار داد و با اشارات قلم او هم مثل همه ما در انزوای خویش فروتر رفت. همان خدایی که فرمود کمتر فسفر بسوزان "دستواره" ،دیگر بس است نوبت زیتون و شاپرک می باشد.
جهیزیه حیات را که برایم آماده کردند چیزی نشد یک قلب پر از آرزو،دو عدد ریه برای دود سیگارم،یک روح سرگردان در خلا هیچستان،یک سری امعا و احشای شکمی برای لذت بردن از غرایز حیوانی،مهار هایی به نام اخلاق و عقل ،مجموعه ای از اندام و اعصاب برای بالانس تندیس آدمی،،نیرویی نامرئی به نام امید برای تاب آوردن در برابر فشار و حجم بودن و یک درد مشترک که سبب تفاوت ما آدم ها می شد دردی که از فَرجَدم نِِئاندرتال وحشی تا منِ متمدن نسل به نسل بر ستون فقراتمان حمل می کنیم و ارثیه نا خواسته فرزندانمان می باشد.
و در آخر این معما، انسان را دیوانه می سازد....
هیچ - هستی - اتم - حیات - فرگشت - درد - تنهایی -تحلیل - هیچ.......
حافظ دستواره
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 2
عباس ذوالفقاری 28 شهریور 1399 00:15
سلام ...وقت خوش...به نظرم سوژه زیباست اما پرداخت و درواقع شکل ، فرم و ساختار مناسبی ندارد و به یک متن
ادبی پهلو میزند...ببخشید
مهران امیرمحمدی نسب 28 شهریور 1399 07:14
درود ارادتمند...اگر روی این اندیشه ی نو فرم و ساختار و قالب رو لحاظ کنیم شاهد درخشش بهترو زیباتری به اسم شعرنو خواهییم بود نه یک متن ادبی...