گربه

**********
گربه:

صبح با صدای بچه گربه هایی که سراز دیوار همسایه به حیاط خانه شان سرک کشیده بودند و مادرشان را فریاد می زدند بیدار شد . رفت به طرف صدا دید چهار تا بچه گربه و چهار جفت چشم به او نگاه می کنند . اول تصمیم گرفت کمک کند از سر دیوار بلند بیاورد پایین بعد متوجه مادر بچه گربه ها شد که در حیاط دور چهار پایه خوابیده می چرخید . او فکری کرد و باخودش گفت بگذار به حال خودشان ، در زندگی هیچ موجودی دخالت نکن این ” گربه سانان ” آزاد زاده شدن و چگونه زنده ماندن را در سرما و گرما خطرات احتمالی را با غریزه از نسلی به نسلی منتقل می کنند . بچه گربه ها را به حال خودشان رها کرد . نزدیکی های ظهر بود دید پشت پنجره با مادرشان دارند تمرین جفتک اندازی می کنند . او گفت مثل اینکه این خانه را امن و صاحب خانه را مهربان یافته است ...!؟، پس چرا به خانه دیگری نبرده است!؟؟ ، و یا ...
بازی بچه گربه ها توجه اش را جلب کرد که چطور با هم کشتی می گیرند ، از درخت بالا پایین می روند ،و... تقریبٱ هر سه ساعت با صدای مخصوصی توله هایش را به شیر خوردن صدا می کرد ، چطور این توله هایی که طول بدنشان به یک وجب هم نمی رسه ...تمام کارهای یک گربه ی بالغ را ( دو هفتگی ) انجام می دهند . صاحبخانه لحظات زیادی را محو تماشای کارهای جالب این بچه گربه ها می شد 
با خودش می گفت چندین ساعت تماشای فیلم حیات وحش و راز بقا و مستند هایی که ماهها با تکنولوژی پیشرفته صدا و دوربین ...و ساعت ها نشستن درانتظار، استتار سرما و گرما و به جان خریدن خطراتی که امکان وقوعش می ره ...
در عرض یک هفته توانسته از زندگی این گربه سانان که بزرگترین شان شیر و پلنگ و ببر ...می باشد ، بیشتر متوجه غریزه و رفتار پنهان و آشکارشان باشد .
آنقدر محو تماشای این ورجک ها می شد که بارها چای در فنجانش یخ می زد .

#محمد_مولوی
اشعار و نوشته ها
آنا یوردوم آزربایجان

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 202 نفر 463 بار خواندند
محمد مولوی (29 /02/ 1399)   | محمد رضا درویش زاده (01 /03/ 1399)   |

نظر 3

  • محمد مولوی   29 اردیبهشت 1399 17:33

    rose

  • محمد مولوی   18 خرداد 1399 16:53

    به بهانه ی دومین سالگرد تولد گربه ها

    گربه ای ملوس و زیبا که در اتاقی به دنیا می آید و در بغل بزرگ شده مانند نوزادی تازه متولد شده تمام مراحل پزشکی و واکسیناسیون زیر نظر دامپزشک گذارنده هیچگاه از در خانه اش که برای خودش حریم می داند ! از ترس قدم به بیرون از چهار دیواری نخواهد گذاشت .
    با اینکه با غریزه اش می داند ” آزادی” در یک قدمی گربه است .

    محمد مولوی

  • محمد مولوی   24 تیر 1399 21:34

    گربه هارو دوست دارم kiss

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا