فـنـا رفـتـهٔ رو بــر زوال ؛؛ مــائـیـم ..
سـتـمـدیـدهٔ آشـفـتـه حـال ؛؛ مـائـیـم
سـکوت حاکمـست و بیتـفاوت بَـرده
زبـان بـسـتــهٔ هـمـواره لال ؛ مـائـیـم
نگاه کردنـست عـادت مدام ، مـادام :
لـب و لـوچـهٔ بی قیل و قال ؛ مائیـم
تِـمِ جنـگلِ خـاکـستـرسـت ایـن شـهـر
تنـه سـوختـهٔ همـچون زغال ؛ مائیـم
دگــر گـلّـهٔ گــرگـی نـمـانْـد بـاقـی ..!!
نفس بـریـده تـسلیـم شـغال ؛ مائیـم
نـدارد شـگـون ؛ انـگشـت نـمـا بـودن
یـقیـن بر بدی ، فرض مـثال ؛ مائیـم
بهگوش سیّاس بیگانه بهطعن گفت :
عـقـب مـانـدگان بـیخـیـال ؛ مـائیـم
فنارفته
یزدان_ماماهانی
سـرایـش۴_۱۲_۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 07 اسفند 1400 13:57