3 Stars

داد و سـتــد

ارسال شده در تاریخ : 12 اردیبهشت 1401 | شماره ثبت : H9420662

یـکی آمـد و گـشـت ســر راه مـن ..!
که از پـیشـهٔ خـویـش ؛ بگـفتا سخـن

خــرد وَرز و بــر مــن گــذار راهِ کـار
سـبـک گـردد از شـانـه‌ام ،، رنــج بــار

دهــان در دهــان و زبــان در زبــان :
پـراکنـده گـشـت ایـن بـیـان و گـمـان

کـج‌انـدیـش ز شُـغلـم گـرفـت انـتقـاد
بـه کـسبـم زده ؛ اَنـگِ نـنـگ و فـسـاد

بگفت:این‌چه‌کاریست‌گرفتی‌به‌دست؟
در آن فـایـده و بهره و صرفه هست !

کـسان مـی‌دهـی پـول بـعـنـوان وام :
بـگـیـری سـپـس ؛ عـایـدی از عـوام ؟

بگـفتـا : دهـی مایه ، چنـد درصـدی ؟
سـتـانـی چـقـدر ؛ بــهـره و عـایـدی ؟

چـه انــدازه دارد ،، زیـان و گـزنــد ؟؟
چـه میزان از آن ، خانـمانسوز شدند؟

چه مـبلـغ بـدادی ، سـتانـدی چقـدر ؟
بدهـکار چو دستمال چلاندی چقدر ؟

پـیاپی سـوال بـود می‌کشیـد بر رُخـَم
بـه جـز روسـیـاهـی ، نـبـود پـاسـخـم

یِـهــو ؛ یـادم افـتـاد ...! بـه یـاد شـمـا
مـشــرّف شــوم ،، نـزد مـنـطــق سِـتـا

سـرآغـاز بـگـردم ؛ چــو جـویـای حـال
سـپـس ، بـشنـوم تا جـواب سـوال ..

گـنـاهـست مگـر کـسـب داد و سـتـد؟
بــریـن مـی‌زنـنـد ، وصـلـه و اَنـگِ بـد

گـناهـست مگـر ؛ وام و قرضی دهی؟
تـوافـق شـود زیـن قـروض وانـگـهـی

ز مقـروض بگـردد ، بـهـایـی وصـول :
بـه عـنـوان پـاداش و یـا ســود پــول

طلبـکار خـطایـش چه بـاشـد مـیان ؟
نـزول خـور خـطابـش کننـد ناکسان !

جـز اینـست مگـر دسـت یـاری رسانـد
شـرف رفـتـه را ..! اعـتـبـاری رسـانـد

کـسـی سُـقـم و لـغــزش نـدیـده از او
نـه آزار و رنــجـش رســیـده از او ..

نه او سـارق و دزد و نه جـیب‌بُـرَست
نه آخورخورست و نه‌‌ توبره خورست

نـه بــر خـونـی آلــوده شـد دسـت او
نـه دنـبـال پـیـکـار ،، کـمـر بـسـتـه او

نـه درب کـسـی را زده بــی دلــیـل !
نه از گوشت نفع ، چرب بکرده سبیل

نه چشمی دوانْـد ، سوی بی‌عـصمتـی
نه دیـده گشـود ، سمـت بـی‌حـرمتـی

به هرحال کسی زو که نُقـصان نـدیـد
نـدیـدنـد بـدی زان بــگـردد پـدیـد ..؛

ولـی نـقـض و طـردش کنـد دیـگـران
دهـد وام و اخـذ می‌کـنـد ســودِ آن !

خـردمـنـد دانـا ..؛ زمـانـش رســیـد ..
جــواب سـوالات مــا را ،، دهــیــد ؛؛

لب و لـوچـه برهـم زد و خـورد تـکان
دهـان را گـشــود و بـچـرخـیـد زبـان

چنین گفت : خردورزِ دانش شمـول :
جـهان ممـلو از عیب تراش و فضول

عـمـلـکـرد روزمــرهٔ ایــن دو قــوم :
ســر و بــو کـشـیـدن بـه کـار عـمـوم

نـگــنـجــد بــزرگــی و افــتــادگــی :
نـه در وصـفـشـان جـز حـرامـزادگـی

ولیـکن بـپـرسیـدی از قـرض و سـود
بـخـواهـیــد شـمـا را کـنـم رهـنـمـود

سزای چنین پیشه، خوب یا بَدَست ؟
ثــنـا یـا نــکـوهـیــدن ایــزدســت ؟

طلبـکـار ســتـانـد از بـدهـکاری پــول
عـوام ایـن سِـتَـد را بخوانـد نـزول !

اگـر این نـزول باشـد و کار پـست ..!
کنون داخل بانک شرعی‌‌ چه‌هست ؟

سپـرده کـنی پـول و مقصـودِ بانـک :
دهـد بـر سپـرده گـذار ســود بانـک !

بـپرداختـه بانک گرچه وام بر عوام :
گـرفت ؛ ده بـرابـر از آن ســود وام !

نـگـیـر خــرده گـیـر .. خــردهٔ نـاروا !
بگشـت ، مـصلحـت بیـن این ماجـرا

دگـر افتـرا زن ، نگیـر عـیب و نقـص
کسی‌أخـذنمود‌قرضی‌ازبانک‌و‌شخص

بـدان با رضـامنـدی خـویـش سِـتانـد
" ‌ تـن از دام بـی‌‌آبـرویـی ؛؛ رهـانـد "

نـه قـلّاده انـداخـت کـسـی گـردنـش
نـه کـس بـوده بـر وانـمـود کـردنـش

خودش بر خودش‌ داده بود پیشنهاد
ودیــعــه بـگـیـرد بـریـن اسـتـنـاد ...

چه بانک باشد و نوعـی و غیـره‌ای :
دهـد بـابـت قـرض خـویـش بهـره‌ای

پـسنـدیـده و درخـورست سنـجشـت
همیـن بـود و بـس پـاسـخِ پرسشـت

گـهی خیـر رسـانَـد گـهی هـم زیـان !
گـهـی مـوجـب خـنـده و گـه فـغان !

نه‌بی‌عیب‌ونقص‌ باشد و‌ نه‌‌خطاست
گهی نادرست ، گه پر از محتـواست

"درسـت اسـتفـاده شود زین رونـد :
مـحالـست ببینـد کسـی زان گـزنـد "

نـزول ، واژهٔ نـاپـسـنـدسـت و بـد !!
" از آن نـام ببـر لـفظ داد و سـتـد "

چنین پیشه ؛ کاربـرد صنعـت‌گرست
بر آن پـیشـه‌ورزی که سـود آورست

تو‌ ای قحـط زده رفتـه بـودی ؛ نـرو
دگـر جـانـب قــرض ســودی ؛؛ نــرو

بـسـنـده کـنـم بــر ســوال و جـواب
گـرفـتـم مـراد و بـگـشـتـم مــجـاب

چـنان خـام جهـل بـودم و شـایبـه !
شـدم بـا خـرد ؛؛ پـخـتـهٔ تـجـربـه ..

ســرِ راه بــنــده ...؛ گـرفـتـی قــرار
چـراغـان کـنی ، مـغز تـاریـک و تـار

سـپـاس رهـنمـود کـردی و راهـنـمـا
در آخـر سه‌بـیت پنـد و انـدر ، نـمـا

مـده آب ، درخــتـان بـیــریـشــه را
مشـوسنگ‌،شِکان‌بی‌غرض شیشه‌را

بـده نان ولـی نـه بـه دنـدان شـکـن
نمـک‌ پـاش بـه‌ زخـم نمکـدان شکن

نیـازمنـد شـهر را گـرامـی شـمار ..
بدان قدر دوستدار و دوستش‌بدار


دادوستد
یزدان‌_ماماهانی
سـرایـش۱۲_۲_۱۴۰۱

شاعر نمی خواهد که این شعر را نقد کنید.

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 65 نفر 96 بار خواندند
امیر عاجلو (14 /02/ 1401)   | یزدان ماماهانی (15 /02/ 1401)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (14 /02/ 1401)  
تعداد آرا :1


نظر 1

  • امیر عاجلو   14 اردیبهشت 1401 16:34

    درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا