لبی بخند برایم به خنده عادت کن
بدون فاصله با من بیا و صحبت کن
نگاه روشنت انگار باغ خاطره هاست
مرا به دیدن این کوچه باغ دعوت کن
و عشق حرف کمی نیست در کتاب وصال
از این کتاب برایم کمی روایت کن
من و نگاه تو عاشقی مگر جرم است؟
چه احتیاج به داور خودت قضاوت کن
سرم دواندی و عمرم به هیچ و پوچ گذشت
دمی بیا و تلافی این غرامت کن
برای پر زدن عاشقانه فرصت نیست
بیا به هم قفسی لا اقل قناعت کن
خدا کند که دوباره مرا به یاد اری
تویی خدای من و این دعا اجابت کن
پاییز 1380
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 14 اردیبهشت 1399 23:00
درود بر شما
ابراهیم حاج محمدی 15 اردیبهشت 1399 01:21
درود . فاخر مخصوصا ابیات نخستین
سعید اعظامی 15 اردیبهشت 1399 12:44
درود برشما.زیبا وخوانا بود.مانا ومعنا باشید
فاطمه گودرزی 15 اردیبهشت 1399 16:42
درودتان
عباس ذوالفقاری 16 اردیبهشت 1399 08:48
سلام...چقدر خوب و ناز نوشتید ...افرین
خسرو فیضی 16 اردیبهشت 1399 13:06
. درودها نثارتان باد
. استاد گرانمهر کلک زرین و هنرمندتان بسیار زیبا سروده ای
. را خلق کرده است
.
. آن ساعد هوس خیز از پا مرا در آورد
. دستم به دامن تو با من مساعدت کن
. من چون دلیل عشقم با من مسالمت ورز
. وز آن لب هوس باز یک بوسه مرحمت کن
.
. از شوق سروده جنابعالی بداهه ای تقدیم استاد . امید که مقبول افتد
.
مرتضی دولت ابادی 16 اردیبهشت 1399 18:22
جناب فیضی عزیزهدیه ی ارزشمند شما پاسخ داده خواهد
شد. مجموعه ای از مناظره هایی که طی سالها باشاعران
داشته ام با شعر شما و جوابیه بی شک زیباتر خواهدشد.
سربلند باشید
ملیکه راحتی 23 اردیبهشت 1399 17:08