این جا
شهری بزرگ وخاطره انگیز است
شهری به وسعت یک تاریخ
شهری که سخت تماشایی است!!
میدان شهر شاهد تندیس ارزوست
این جا؛
برق نگاه اهالی
تصویرعاشقانه ی تنهایی است
در کوچه های شهر
پیران ِخردسال
نوبت نشسته اند صفا را
اینجا خرید عاطفه و عشق دیدنی است!!
اینان؛
از پیشخوان غرفه ی گمنامی
گاهی به رسم تعارف برای هم_تنها برای شهرت کاذب_
کادویی از شرافت خود را تقدیم می کنند
در شهر ما؛
اکراه و جبر لازمه ی رفت و آمد است
دل ها برای خوب شکستن
پیوند خورده است
این جا:
در پاسخِ سلام
چون پاسخِ سوال
شاید به قدر حوصله ی تنگ اشنا
پیدا شود جواب
شاید....
1383.ش
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
امیر عاجلو 10 خرداد 1399 23:53
سلام ودرود
کرم عرب عامری 11 خرداد 1399 01:35
درودها عزیز
مینا یارعلی زاده 11 خرداد 1399 12:18
درودها گرامی
یاد سپید "سه شاخه گل" خودم افتادم
پیشکش به شما؛
سه شاخه گل
کنار پنجره
پژمرده بود
و شمعهایی که برتن خود
می گریست
و سکوتی که چون سایه
به تن تنهایی چسبیده بود
هیچکس خبری از خورشید
نیاورد
در کوچه هایی که به هم
آجر قرض می دادند
و رهگذرانی که انار های خود را
محکم در مشت خود
مخفی کرده بودند
هیچکس
نیمه سیبش را
هدیه نداد
آن روز کنار پنجره
هیچکس
منتظر کسی نبود
آسمان هیچ دلی
رنگین کمان نداشت
صدای عطسه های آسمان می آمد
و سرفه هایش
انگار هیچ درمان نداشت
کاش
سکوت عطسه کند
اما دلم باور نمی کرد
که سال ها در ذهن زندگی
غرق شده بودیم
کاش می توانستیم بخندیم
اما افسوس
برای هیچ صورتکی
لبی کشیده نشده بود
و در نقاب هر صورتی
برق یک لبخند
کم بود
کنار هر پنجره
جای یک انسان خالی ست
اگر
گشایش پنجره هامان را
باور می کردیم
و نگاهمان را
در افق های نیایش
تطهیر می دادیم
بی شک در شبنم چشم
رد پای نور پیدا بود
#مینا_یارعلیزاده
مرتضی دولت ابادی 11 خرداد 1399 12:46
درود مهربانو. زیبا سروده ی شما نشان دادکه درد مشترک و زاویه ی
دیدِ همسو چه قدر وفاق و همدلی ایجاد می کند! قاب های زیبا درشعرتان
دیدنی و ستودنی است
نسیبه نادهی 11 خرداد 1399 13:37
بسیار زیبا بود
مرتضی دولت ابادی 11 خرداد 1399 14:27
لطف دارید بانوی زیبا بین
علی معصومی 11 خرداد 1399 18:30
درود و ارادت
جناب دولت آبادی نازنین......
خسرو فیضی 12 خرداد 1399 14:30
. درودها نثارتان باد
. استاد والانگر و گرانمهر . این فریادها و آن فریادهای شکسته در گلو
. قطره قطره جمع می شوند تا آهنگری پیدا می شود کاوه نام . . . .
. این جبر زمان است و گریزی از آن نیست . .
. شب پر از موسیقی رنگین امید است .
.
عباس ذوالفقاری 13 خرداد 1399 07:41
سلام.....احساستان چه حالب و زیبا در شعر جاری شده