صدای داد یک مرد از گلوی این قطار شب
که در کابین تنهایی خود، زیر فشار شب
درون سینه ی بالش که تنها محرم دردست
چه جانسوزانه می آید کنار انفجار شب
هیاهوی عجیبی در سکوت این شب تاریک
به گوش بسته ی خورشید جاری شد سوار شب
سکوت مطلق حاکم در این آشفته بازاری
به اجرای کثیف سمفونی های خمار شب
و عکس قرص ماهی جای نان، در سفره ای خالی
نمک بر روی زخم یک پدر،..... شد افتخار شب
صدای قبر می آید ، که جای مردگان بوده!!..
که مهمانی دهد در خود عزیزی را کنار شب
چه بی رحمانه میمیریم .. صدها بار در یک شب
الهی بشکند در هم بلندی حصار شب
بابک بنی فاطمی (خاکسار)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
امیر عاجلو 27 شهریور 1399 22:04
لطیف و دلنشین
بابک بنی فاطمی 29 شهریور 1399 08:21
درود بر شما مهرتان مانا
بابک بنی فاطمی 30 شهریور 1399 14:08
ممنون که به مهر خوندید
کرم عرب عامری 28 شهریور 1399 00:20
آفرینها آفرینها
بابک بنی فاطمی 29 شهریور 1399 08:20
درودها،ممنون که به مهر نگریستید
بابک بنی فاطمی 30 شهریور 1399 14:08
سپاسگزارم و درود بر شما
عباس ذوالفقاری 28 شهریور 1399 00:21
سلام.....خوبید؟ انتخاب ردیف اسمی کار را برای شاعر سخت میکند ولی شما به خوبی از پس آن برامده اید
افرین و دست مریزاد
بابک بنی فاطمی 29 شهریور 1399 08:20
سلام،سپاسگزارم و ممنون
بابک بنی فاطمی 30 شهریور 1399 14:07