شکوه جاودان
ای شکوه جاودان،ای قصر پابرجا
ای بنای سنگی ی بنشسته در دلها
قامتت افکند در عصر تمدن ها
لرزه بر اندام علم و صنعت دنیا
سرگذشتت رازی از آتشگهی خاموش
مانده در ویرانه های سنگی و زیبا
در سکوتت راز پیکرهای خاموشست
بشکن اینک این سکوت و راز دل بگشا
کاش یکدم قصه ها را بازگو میکرد
آن پلنگ گاوسر تندیس غول آسا
بازتابی از صدای ناله ی یک جغد
میرسد هرلحظه از ویرانه ی یک چاه
چاه سنگی در کنار کوه ژرف اندیش
ماه سنگی روشنا بر دخمه ی یک شاه
سنگها،فرسنگها در جاده ی شاهی
از دیار پارس،پازارگاد و لیدوما
تا چغازنبیل و شوش و یزد و اکباتان
سرزمین بیستون تا مرز آفریقا
از کویر و کوهسار کشور انشان
تا فراسوی افق در پهنه ی دریا
کاروانی از هنر اینجا سکونت داشت
صاحبان قصرهای جاودان درگاه
مالک اسطوره های پارس جاویدان
داریوش و فاتح یونان،خشایارشاه
عاقبت خشم سکندر،مشعل تائیس
شعله زد بر پایتخت قوم آریا
تخت جمشید چون عقیق فخرتاریخست
جاودان اسطوره هایش تا ابد مانا
ماه می تابد هزاران سال بر این قصر
تاابد خورشید تابان است در اینجا
سر زخاکستر زده امروز چون ققنوس
مرغ آتش گشته اینک قامتش پیدا
این شعر تاریخی سروده شده در
19 اردیبهشت78
در کاخ آپادانای تخت جمشید
ویرایش مجدد در 22فروردین99
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 04 خرداد 1399 13:56
درود بر شما
محمود گندم کار 09 خرداد 1399 16:59
سلام و سپاس از لطف و محبت شما
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 04 خرداد 1399 14:57
سلام و درود.........
محمود گندم کار 09 خرداد 1399 17:00
سلام و عرض ادب..ممنون از بذل عنایت و توجه شما