پشت هم افکار منفی میکشندَم سمت خود
از خودم رفتم مرا این فکر ها ورداشتند
فکر این که خواب های خوب دیدی چشم هات
حیف دست از این مدل تعبیر ها برداشتند&
فکر کردم عشق را پر میکشم از این سقوط
این سقوطی که صدای مبهمی از قعر داشت
با تو ساعت های من رد شد به زیبایی و بعد
دست گرمت شد دروغی که برایم زجر داشت
ابر متروک پس از یک بارشم این بار هم
بی صدا آوار خواهم شد به روی شانه ات
شانه ای که خوابگاهم بوده حالا خواب هام
می پرد هی از پریدن های بوی شانه ات
هر چه حرف انداختم از عشق بین حرف هام
تو نبودی توی باغ و برده بود عطرش تو را
دستم از تو می شود کوتاه با دندان گرد
عاقبت دیدم که او انداخت در چنگش تو را
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 01 بهمن 1400 18:09
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید