به وقت دیدنم آن مردمک ها در تلاطم نیست
میان حرف هایت با عمل هایت تفاهم نیست
تو گفتی عشق را فریاد خواهی کرد در این شهر
چرا از عشق ما حرفی حدیثی بین مردم نیست
درختی باردارم که به وقت چیدن بارم
به دستت چوب خوردم چون دلت اهل ترحم نیست
برای پاکی قلبت کویری مانده و دریا
به فکر م باش ،آنچه واجب است اینجا، تیمم نیست
تو در موی رقیبان در پی یک عطر نابی کو؟
به جز موهای من موی زنی که رنگ گندم نیست
کنار دیگران شادی کف ِ چشم تو می رقصد
کنار من چرا آن مردمک ها در تلاطم نیست ؟
....
از همان دیدار اول تا به حالا روبه تو
موج های توی چشمم بی تلاطم مانده است
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 17 آذر 1402 10:16
درود بر شما
هدایت کارگر شورکی 18 آذر 1402 15:36
"کنار من چرا آن مردمک ها در تلاطم نیست؟"
عالی بود