دیوار ها ، قاب ها
دو طرحِ کاج بر روی میز
آن شمعِ بلند در امتدادِ آتشِ سیگار
سیگاری در دستی زنانه در قابِ عکس
می پرسی چگونه باد
بوی تو را پخش می کند ؟
من می دانم !
می پرسی چطور دغدغه ام
آن گربهء ملوس
پشت پنجره ست ؟
و چگونه موسیقی ، حزن می پراکند ؟
به شعاعهای نور آفتاب بر پنجره ؟
من می دانم !
می دانی ؟
ساعتی که قدم می زنی در کاجسار
و حتی دقایقی که می ایستی
رو به دوربین
کنارِ تبریزی ها
آن سارهای تیز پر
آنجا چه می کنند ؟
من می دانم !
من می دانم و احساس می کنم
خزیده ام در بطنِ رازقی؛
اینگونه می شود که مرا
باد می برد
در جستجوی تو !
???? #عیسی_اسدی
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 18 آذر 1399 22:12
درود و سلام موفق و مانا باشید
عیسی اسدی 19 آذر 1399 13:22
درود بر شما
محبت دارید ، همچنین دوست محترم
مسعود مدهوش 18 آذر 1399 22:23
درود بر شما جناب اسدی فرهیخته
خوش امدید قلمتان نویسا
چامه ی زیبای شما را خواندم
برای اینکه شعرا ی سایت به صفحه شما بیایند و نظر دهند،شما نیز به صفحه ی دوستان سر بزنید و رای برای این شعر را همراه با ستاره ی طلایی
همچنان در فوق مشاهده میفرمایید مرحمت فرمایید تا دوستان نیز چنین نمایند
عیسی اسدی 19 آذر 1399 13:22
درود بر شما
محبت دارید ، حتما در اسرع وقت
رویا امامی 19 آذر 1399 00:22
عیسی اسدی 19 آذر 1399 13:23
کاویان هایل مقدم 19 آذر 1399 12:31
بسیار دلنشین نیمایی با حال و هوای فروغ
دستمریزاد بزرگوار
عیسی اسدی 19 آذر 1399 13:23
بزرگوارید