درودها!
تضمینی در محضر (جناب سعدی)
ای که در هر قَدمت مست و نگونساری هست!
وز جفا بینِ من و وصلِ تو دیواری هست!
گر چه بر عاشقِ بیچارهات آزاری هست!
(مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست)
مثلِ یک روح به دامِ بدن افتادم و بس
یوسفی بودم و در چاهِ تن افتادم و بس
یادِ آن پارگیِ پیرهن افتادم و بس
به کمند سرِ زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهء موییت گرفتاری هست
همچو من در غمِ هجرانِ رُخَت، زاری نیست
آتشِ عشق به جان، عاشقِ تبداری نیست
همه شب تا به سَحر، دیدهء بیداری نیست
(گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست)
آن که بیمارِ تو شد، کِی ز سلامت گوید؟
نتواند به کسی از تو شکایت گوید
دائم از خوبیِ تو نزدِ جماعت گوید!
(هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیدَست تو را بر منش انکاری هست)
من که جز، آتشِ عشقِ تو به مجمر نکنم،
به جز از روی تو رو، بر گُلِ دیگر نکنم،
این که "بیگانه" شده یارِ تو، باور نکنم!
(صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست)
قدرِ یک خانهء ویران شده میارزم و بس!
مثلِ یک بوتهء توفانزده میلرزم و بس
پیشِ بالای تو ای گل، علفی هرزَم و بس
(نه منِ خام طمع عشقِ تو میورزم و بس
که چو من سوخته در خیلِ تو بسیاری هست)
شدم آن عاشقِ محروم که دل بر تو سپرد
تارِ جان را غمِ هجرانِ تو در چنگ فشرد
مرغِ دل دانهای از خالِ لبت هیچ نخورد!
باد خاکی ز مقامِ تو بیاورد و ببرد
آبِ هر طیب که در کلبهء عطاری هست)
سرو، شرمندهء بالای بلندِ تو بوَد
موجِ دریا خجل از موی کمندِ تو بوَد
عسلِ ناب کجا، چون لبِ قندِ تو بوَد؟
(من چه در پای تو ریزم که پسند تو بوَد؟
جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست!)
به سرِ کوی تو باید به سر آیم روزی
و درِ خانهء تو بی خبر آیم روزی
با دلی سوخته و چشمِ تر آیم روزی
(من از این دلق مرقع به درآیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست)
هر کسی میکند از عشقِ تو صحبت که مراست
دردِ هجران شود این گونه حکایت که مراست
میشود از تو همین طور شکایت که مراست!
(همه را هست همین داغ محبت که مراست
که نه مستم من و در دورِ تو هشیاری هست)
لعلِ لبهای تو بر قندِ فریمان ماند!
ماه بر جلوهای از روی تو ای جان! مانَد
بی تو شاهِ دلِ من، بی سر و سامان مانَد
(عشقِ سعدی نه حدیثیست که پنهان مانَد
داستانیست که بر هر سرِ بازاری هست)
محمدعلی سلیمانی مقدم ۱۵-۰۴-۱۳۹۹
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 24 بهمن 1399 20:56
درود بر شما
محمدعلی سلیمانی مقدم 25 بهمن 1399 00:16
درود و عرض ادب
مجید ساری 24 بهمن 1399 21:37
آفرین بر جناب سلیمانی مقدم عزیز
و دستمریزاد بازهم بر توانایی قلم هنرمندتان
یاد ارباب سخن و هنر
سعدی شیرازی را گرامی داشته اید
باز مرحبا برشما
خیلی لذت بردم محضرتان
محمدعلی سلیمانی مقدم 25 بهمن 1399 00:17
درود بر دوست ادیب و فرهیختهام
سپاس که به مهر میخوانید دلنوشتههایم را
و به مهر مینوازید، بنده و قلمم را
کاویان هایل مقدم 25 بهمن 1399 09:34
آفرینهای بیشمار استاد نکته بین
بی شک آرایه ای چون تضمین، ذوق سرشاری می طلبد چون از پیش دست شاعر را می بندد تا در همان وزن و قافیه قلم براند که شما نشان داده اید در این فن استادید.
محمدعلی سلیمانی مقدم 25 بهمن 1399 13:59
درود و عرض ادب دوست ارجمند و ادیبم
از لطف بیکران شما سپاسگزارم
تلمذ میکنم در محضر استادان ارجمندم و گاه الهام میگیرم از بزرگان عرصهء شعر و ادب ایران عزیز
باز هم سپاس که به مهر، همراهید