درودها!
عشقِ عزیزی شده، در دلِ من میهمان
روی دل از دوریَش، غم شده باری گران!
میبَرد از دل قرار، آن مهِ ابرو کمان
تا که به نازی دهَد، خنجرِ ابرو تکان!
تا مژه هایش شده، لشکرِ یک ایلخان
روز و شب آید رُخش، در نظرم پادگان!
ناوکِ مژگانِ او، کرده مرا تا نشان،
مَردُمِ چشمش شده، بر دلِ من حکمران
پستهء خندانِ او، سرختر از زعفران
گوهرِ دندانِ او، چیده شده در دهان!
طاقِ دو ابروست بر، نرگسِ او سایبان!
نیست به هر صورتی، بهتر از این چیدمان
پیکرِ سیمینِ او، نرمتر از پرنیان
قامتِ رعناش هست، حسرتِ سروِ چمان!
عطرِ تنش جانفزاست آن گُلِ نازک میان
مست از آن میشود، بلبل و آوازهخوان!
با نفَسَش میدمد، در بدنِ مُرده جان
نیست همانندِ او، هیچ کجا در جهان!
گرمیِ آغوشِ او، سنگرِ امن و امان!
بی سر و سامان شوم، دور از او بیگمان
دل به همه زندگی در ضربان است از آن
آینۀ روی اوست، روشنیِ آسمان!
ناز و خرامان به شب، ماه که گردد عیان،
روی خودش را کند، از رخِ ماهش، نهان!
وصفِ کمالاتِ او، بر لبِ پیر و جوان
خواستنش حک شده، بر دلِ خُرد و کلان
⚘⚘⚘
حیف ندارد غمِ، عاشقِ بی خانمان!
یاس کجا میخورد، خونِ دلِ ارغوان؟
بر سرِ مرغِ دلم، گشته خراب آشیان
جامِ لبِ تشنهام، پر شده از شوکران
دل شده دریای غم، دیده شده خونچکان
سینه پر از سوز و آه، لب شده آتشفشان!
کودکِ مشتاقِ دل، زار و حزین توامان
دور، از او گشته چون، کولیِ بیخانمان
این شده تا از جفا، در دلِ هر بوستان
زخمِ تبر خورده بر، پیکرِ سروِ روان!
گلشنِ سبزِ دلم، حال شده خاکدان!
هر چه بگردی به جز، درد نیابی در آن!
عاشقِ خوبان شدن، هست قماری کلان
گر چه ندارد کسی، غصّهء سود و زیان!
⚘⚘⚘
رو به خیالم کند، گاه که دامنکشان
سورمهء چشمم شود، خاکِ رهش بیگمان!
آبِ حیات از لبش، گر بدهد ناگهان
دخترِ زیبای شب، صبح به وقتِ اذان،
بلبلِ رؤیا زنَد، بال و پری پُرتوان
تا که به گلبوسهای، حل کند این چیستان!
اوست خدای دل و، من به مقامش شبان
با خودم آوردهام، تحفهء عشق ارمغان
کاش شود بشنوم، از لبِ همسایگان
عاشقِ چوپان شده، دخترِ زیبای خان!
او شده شیرین ترین، حادثه در هر زمان
تا که کند وصفِ او، بلبلِ طبعِ روان!
راویِ این عشقِ پاک، لیلیِ شیرین زبان
قصّهء فرهاد و قیس، عشقِ مرا ترجمان
قاتلِ پروانه شد، شمع در این گفتمان
کاش بسوزد شبی، بال و پرِ شمعدان
عشق زند خیمه گر، بر همه جا همچنان
عمرِ جهان میشود، از اثرش جاودان
تا که شود اینچنین، نَقل به کون ومکان
قصّهء یک ماجرا، قصّهء یک امتحان
خیر شود کاشکی، آخرِ این داستان!
تا به مشامم رسد، عطرِ بهار از خزان
بر ورقِ دفترم، رقص کنان شادمان
واژه به شوق آمد و، اشکِ قلم شد روان
خلق شد این چامه با، رقصِ قلم بیامان
چون که کلامِ من است، آخرِ فنِّ بیان!
پُر شده گر شعرم از، قافیۀ شایگان
لطف کن از روی مهر، این اثرم را بخوان!
⚘⚘⚘
تا که رسد روزی از، خالقِ روزی رسان
خیز و بساز از امید، بهرِ خودت ریسمان
محمدعلی سلیمانی مقدم ۳۰-۱۱-۱۳۹۹
⚘⚘⚘
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 18
امیر عاجلو 30 بهمن 1399 20:29
محمدعلی سلیمانی مقدم 01 اسفند 1399 10:19
درود و عرض ادب
بهنام حیدری فخر 30 بهمن 1399 23:25
درود بر شما جناب سلیمانی مقدم ادیب فرهیخته و شاعر ارجمند
رسم نانوشته شعرا بر این بود اگر دوستی برای حمایت می آمد
متقابلاً ایشان هم به نظری و حمایتی و تاییدی ،کاسه ی نذری را خالی باز نمی گرداند
ولی این شعر زیبا و فاخر در قالب ترنج باعث سنت شکنی شد
و باز هم برای عرض تبریک برای خلق این اثر فنی و دلنشین
خدمت رسیدم،باغ اشعارتان پرفروغ و گل فشان باد
مانا و پایدار و سرفراز باشید گرامی
محمدعلی سلیمانی مقدم 01 اسفند 1399 10:36
درود بر دوست ارجمند، ادیبِ صاحب سبک و صاحبقلم و برادر فرهیختهام جناب آقای بهنام حیدری فخر عزیز
⚘
ابتدا از حضور پر مهر و نظر لطف شما صمیمانه سپاسگزاری میکنم.
که بر بنده منت و بر دیدگانم قدم گذاشتید.
امیدوارم همواره تندرست و بهروز باشید.
⚘
و اما در مورد رسم یا قانون نانوشتهای که فرمودید:
معمولا در زمان حضورم در هر سایت ادبی، تا جایی که بتوانم، سعی میکنم بیشتر سرودههای پست شدهء اعضای محترم را، جدا از این که اشعار بنده را میخوانند یا خیر، بخوانم.
با شیوههای مختلف و جدید سرایش، سبکهای نوشتن و میزان توانایی شاعران ارجمندی که افتخار خواندن سرودههایشان را پیدا میکنم، آشنا شوم.
اختلاف سلیقهها را ببینم و در حد توان بیاموزم و از فضای شاعرانهء محیط بهرهمند شوم.
⚘
با وجود این که میدانم میتوانم (لااقل در شعر کلاسیک) چیزی هرچند اندک، برای ارائه داشته باشم، اما خود را بیش از یک شاگرد نوپای دبستان ادب، نمی دانم. چرا که به واقع، بیش از آن هم نیستم!
و بالطبع نگران این که کسی به کلبه ویرانهء اشعارم سر نزند و با خواندن احتمالی آنها سردرد نگیرد هم نخواهم بود.
⚘
از طرفی چون در خلال شش، هفت سالی که مثلا شروع به سرودن کردهام، چندان با بده بستانِ تعریف از اشعار مخاطبانم و بالعکس خو نگرفتهام و شاید هم به خاطر تنبلی، از گذاشتن کامنت روی اشعاری که میخوانم، باز میمانم، همان روش را در این سایت نیز ادامه میدهم.
و این البته نشان دهندهء هیچ نکتهء منفی نیست.
⚘
باز هم ضمن سپاس از نظر لطف و سنت شکنی شما دوست ارجمندم، بابت کوتاهی خدمت خود، از محضرتان صمیمانه عذرخواهی میکنم و امیدوارم زیاده گوییَم را ببخشید.
ولی مطمئن باشید تا زمانی که به این سایت سر میزنم، سرودههایتان را با علاقه و دقت خواهم خواند.
چه غبار راهتان را به خانهء محقر سرودههایم بتکانید و چه تمایلی به سر زدن به انجا نداشته باشید.
⚘⚘
مانا باشید و نویسا
بهنام حیدری فخر 01 اسفند 1399 11:29
با عرض ارادتی مجدد،بنده با این بضاعت کم در شعر
و رتبه ی شاگردی در محضر اساتید، به این نتیجه رسیدم
بدون تعامل به تکامل و تحول و پیشرفت نمیتوان رسید
شاد زی و مهر افزون
محمدعلی سلیمانی مقدم 01 اسفند 1399 12:32
با درودی دیگر خدمت دوست ادیبم
صد در صد با فرمایش شما در مورد تعامل و به اشتراک گذاشتن آراء و نظرات موافقم.
و همواره از نظرات سازندهء دوستانی که لطف کردند و ایرادهایم را یادآور شدند، استفاده کرده و میکنم.
و امیدوارم که از محضر دوستانی چون شما نیز بهره ببرم.
تقاضا دارم دلخور نباشید، چرا که:
سلیمانی فقط یک ذرّه خاک است
که از عشقِ حبیبی سینه چاک است
اگر گهگاه شعری می سراید
ز سوزِ سینه و آن عشقِ پاک است
????????
رضا زمانیان قوژدی 01 اسفند 1399 00:01
الحق این شعر توست، آخر فن بیان
شعر بخوان تازه کن، جان و دلم را از آن
مانا باشید استاد.
درود
محمدعلی سلیمانی مقدم 01 اسفند 1399 10:21
درود بر دوست ادیب
و سپاس از همراهی و نظر لطف شما
شاگرد کوچک دبستان ادب هستم
پاینده باشید.
منوچهر فتیان پور 01 اسفند 1399 00:14
مانا و پایدار
محمدعلی سلیمانی مقدم 01 اسفند 1399 10:21
درود و عرض ادب
تندرست و شادکام باشید
آرامش ظهرابی 01 اسفند 1399 00:51
سلام و درود ماشاالله
محمدعلی سلیمانی مقدم 01 اسفند 1399 10:22
درود و عرض ادب
تندرست و شادکام باشید
روزبه آریا 01 اسفند 1399 11:47
درود بر شما استاد
بسیار زیباست
محمدعلی سلیمانی مقدم 02 اسفند 1399 16:13
درود و سپاس دوست ارجمند
زیبا حواندید، به مهر
رضا کاظمی اردبیلی 02 اسفند 1399 02:48
سلام و درود زیبا بود یاشاسین
محمدعلی سلیمانی مقدم 02 اسفند 1399 16:15
درود بر دوست شاعر جوان و با احساس
سپاس از لطف حضور و نظر لطف شما
ساقولاسیز
کاویان هایل مقدم 02 اسفند 1399 09:05
جناب سلیمانی مقدم گرانقدر
مثل دفعات قبل عاشقانه ای لطیف را به نظاره نشستم
بسیار لذت بردم از محتوا و آرایه های زیبنده شعرتان
موفق باشید و مانا
محمدعلی سلیمانی مقدم 02 اسفند 1399 16:18
درود و عرض ادب
دوست ادیب و فرزانهام
سپاس از لطف بیکرانی که دارید
پاینده باشید