بنشین کنارم بر زمین زیبای پر گیسوی من
با دست خود برهم بزن صلح میان موی من
این آخرین دیدارمان نزدیکتر با من بمان
شاید نبینی بعد از این حتی به خوابت روی من
بگذار تا یاد آورم آن روزها را خوب من
آن روزهای ماندنت در کوچه ها پهلوی من (آن روزهای ماندنت تا نیمه شب پهلوی من)
یادش به خیر آن روزها آن اضطراب و عاشقی
می آمدی با شاخه ای از گل همیشه سوی من
دستت میان دست من گردش کنان در کوچه ها
سر می نهادی بر سر هم شانه هم بازوی من
گاهی به روی شیطنت می رفتی از من دورتر
من می شدم گرگ و تو هم زیباترین آهوی من
اکنون ببین دستان من آونگ لرزانی شده
یعنی خدا حافظ تو را بردار دل از کوی من
امروز عروس قسمتی خواهی نخواهی می روی
من هم دعایت می کنم ای مرغ آمین گوی من
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 11 خرداد 1400 08:24
سلام ودرود
جواد امیرحسینی 11 خرداد 1400 13:43
سلام و دردود بر استاد قادری عزیز
به نظرم برای این غزل زیبا و سراینده آن باید ایستاد و دست زد
لطفتان مستدام
کاظم قادری 11 خرداد 1400 13:48
سلام استاد عزیز بنده نوازی میفرمایید بنده دست به سینه ادب در برابرتان می ایستم
کیوان هایلی 11 خرداد 1400 21:29
درودها بر شما جناب قادری عزیز و فرهیخته
بسیار زیبا و دلنشین سرودید
قلمتان استوار
محمد خوش بین 11 خرداد 1400 22:02
سلام و درود استاد عزیز
واقعا زیباستخوشحالم که سروده هایتان هربار
خیلی خیلی شیرین تر و خواندنی تراز قبل میشود
محسن جوزچی 11 خرداد 1400 22:10
جناب قادری درود بر شما ،زنده باد قلم و اندیشه زلال تان ،بسیار زیبا و دلکش
کاویان هایل مقدم 12 خرداد 1400 09:30
به به از این رقص خوش قلم به کلک
حق قلم به جا آوردی ای دوست من