چقدر اینجا وآن جاها برای من غم انگیزاست
چقدر از خاطرات تلخ وشیرین تو لبریز است
زمین هم بعد از آنی که تو رفتی از کنار من
به هرجایش که پا را می گذارم زلزله خیز است
چه باید کرد با این روزگاری که برای من
تمام نقشهایش درنهایت گرگ خونریز است
خدا را شاهد از آن روز تا امروز من ای دوست
هوای باغ عمر من سراسر مثل پاییز است
بلاهایی که بعد از رفتن تو بر سرم آمد
یکایک مثل طوفان هجوم قوم چنگیز است
هزاران مرتبه گفتم که من بعد از تو می میرم
ببین اکنون که از مردن هزاران بار لبریزم
تو می دانستی و من هم که ناکافیست صبر من
تو رفتی و کنون صبری که بی رحمانه سرریز است
عقاب چشم من دیگر برای صید قو چشمان
نمی گردد که هر چشمی بجز چشم تو ناچیز است
کنون سر برده ام من در گریبان دلی غمگین
که با غمهای پرزور فراوانی گلاویز است
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 15 آذر 1400 08:56
سلام ودرود
سیاوش آزاد 16 آذر 1400 20:43
سلام و عرض ادب لبریزم یا لبریزاست
کاظم قادری 17 آذر 1400 21:00
سلام ودرود اشتباه تایپیه ممنون از دقتتون
مریم عرفانیان 17 آذر 1400 13:17
درود بسیارعالی
محسن جوزچی 19 آذر 1400 00:09
درود و سپاس بیکران
امیر وحدتی 20 آذر 1400 18:19
عرض سلام و ادب جناب قادری استاد فرهیخته.
از غزل زیبایتان لذت بردم.????????????
در استقبال بداهه ای تقدیم حضور:
از آن وقتی که رفتی برگ و بارم گشته افسرده
اگر باشی دوباره جسم و جانم خاک زر خیز است