گشته ام سرگشتۀ لجبازی و تزویرِ تو
تاجری محکوم به افلاس با تقصیر تو
هیچ تصویری نمانده در کتابِ خاطرم
جزنگاهِ سرد و بغض آلودۀ تصویر تو
هیچ راهی پیش پاهای امیدم باز نیست
سرنوشتم گم شده ، در برزخِ تقدیرِ تو
شهرِ ساز و قلعۀ آواز و گنجِ واژه ها
از زمانی که درآمد در کفِ تسخیر تو
هرسفیدی با سیاه و هرسیاهی با سفید
جابه جا شد تا شود هم معنی تفسیر تو
هیچ می دانی چه آمد برسرِمرغ سحر
ساکت و پربسته در سامانۀ تحریر تو؟
هیچ می دانی سرانجامِ سرای ماچه شد
در غبارِ وعده های خالی از تدبیر تو؟
آن چنان مرغ سحر درعزلتش نالید تا
شد خفه در قیل و قال و نعرۀ آژیر تو
خانه ای که روشن و زیبا مثالِ ماه بود
خانه ای تاریک شد در سایۀ اِدبیر تو
داشتم باور به اکسیری که ما را زر کند
جای زر، زنگار آمد حاصل از اکسیر تو
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 16 فروردین 1400 10:05
لطیف و دلنشین
علی مزینانی عسکری 16 فروردین 1400 11:09
سلام و عرض ادب
دستمریزاد استاد