آخرین نوشته ها

معرفی کنید

    لینک به آخرین اشعار :
  • لینک به دفاتر شعر:
  • لینک به پروفایل :
3 Stars

حالم گرفته

ارسال شده در تاریخ : 04 اردیبهشت 1400 | شماره ثبت : H9416034

حالم گرفته ازین دارِ غم نشان
ازاین جماعتِ بی عارِ بی نشان
ازاین تقلّب و جهل و جمودشان
از آن تملّق و ترس وجودشان

کز ما کلید شرافت ربوده اند
در بر شغالِ شقاوت گشوده اند

حالم ز مال گرایی گرفته است
از قیل و قال گرایی گرفته است
کفتار، نان و نوایی گرفته است
روبَه مدالِ طلایی گرفته است

از مستِ مدال و دستان زورمند
از دستِ زور بر افکارِ نو پسند

از باغ تشنه به دیدارِ خاک و آب
از کاروانِ گرفتارِ خار و خواب
از چشمِ بی خبراز لحظۀ حساب
صدها سؤال معطّل پیِ جواب

بیمار و زار وغمین وفسرده ام
خود را به رأفتِ ایزد سپرده ام

از اوصافِ ناروای روا شده
از دردهای نادرِ بی دوا شده
از رنجِ مردمِ درغم رها شده
از یارِ بی ادب و بی وفا شده

بسیار خسته و آزرده خاطرم
خواهان رحمتِ یزدانِ قادرم

از ابرِ تیره و بی بارشِ بخیل
دستان کوته و خرمای بر نخیل
از گزمه های ستم پیشه و رذیل
سرهای گُنده ولیکن بسی ذلیل

قلبم شکست و قرارم تمام شد
رازِ دلم مَتَلِ خاص وعام شد

پوشیده ابرِ سیه ، روی ماه را
بازیچه کرده وقاحت ، گناه را
ترکیب کرده مُخ هرزِ نخبه ای
با خبرگی عسل و آب و کاه را

یارب بیا و نظر کن به حالِ من
بنگر به ناله و درد و ملال من

این بیم چیست درونِ دل و سرم
این سایه کیست که خفته برابرم
عهدی شکست، به دستِ برادرم
کزآن ، برفت طراوت ز پیکرم

سنگِ صبورِ نهادم شکسته شد
ازهم، طنابِ مرادم گسسته شد

مثلِ رها شده ای در مدارِ خود
مانندِ برگ خزان در بهارِ خود
دل ناگران و جدا از تبارِ خود
ناخواسته گشته ام سوگوارِ خود

با آتشی که به بنیاد خود زدم
بر یادِ مانده ز اجداد خود زدم

بنیادِ مهر و محبت خراب شد
رویای بحرِ سعادت سراب شد
دل در کویرِ ندامت کباب شد
نقشِ گرانِ کرامت بر آب شد

در حیرتم که چرا راه پیچ خورد
بر قدر و کرامتم مهرِهیچ خورد

خود آگهی که نه یاغی نه کافرم
بیزار و خسته از این دار جابرم
من عمرِ نوح نه خواهم نه قادرم
در این دیار، دو روزی مسافرم

پس دردِ مرغ دلم آب و دانه نیست
رقص خیال ، به سازِ گمانه نیست

جانم ز جعلِ حقیقت چنین فروخت
جسمم ز ترکۀ حیلت چنین بسوخت
هرقافله ای که خورشید را فروخت
خرگاهِ خویش ز شامی سیاه دوخت

من اهل قافله ای بی خبر نیَم
همراهِ جمعیتی کور و کر نیَم

من که ز گوهر یکدانه بوده ام
همواره لایق این خانه بوده ام
برگِردِ شمع تو پروانه بوده ام
درپیش چشمِ تو دُردانه بوده ام

هرگز در حقِ کسی بد نمی کنم
کفرانِ نعمتِ بی حد نمی کنم

تلبیس شیوۀ مردانِ پاک نیست
تزویرعاقبتش جز هلاک نیست
دستانِ مست اگر سینه چاک نیست
قادر به دیدن گل در مغاک نیست

با عشق ، می شود ازخاک ، کاخ ساخت
با خدعه ، راهی پر از سنگلاخ ساخت

باعشق ، خانه پر از نور می شود
سرشار از محبت و شور می شود
احساسِ یأس از آن دور می شود
سرسبز و خرّم و معمور می شود

وقتی که خانه بر این پی بنا کنیم
اجزای خِشت و دَرَش کیمیا کنیم

رنگ امید به دیوار آن زنیم
تکیه بر وداد درکار آن زنیم
دست بر دامن ابرار آن زنیم
بوسه به گونۀ احرار آن زنیم


آن وقت طعمِ خدا یافت میشود
شهد معاشقه دریافت میشود

من تا کرانۀ آن خانه می روم
چشم بر قفا، غریبانه می روم
شاید به جانبِ بیگانه می روم
اما به یادِ همین خانه می روم

تا تارهای وجودم ز بودِ اوست
او را طراوت جاویدم آرزوست

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 105 نفر 159 بار خواندند
امیر عاجلو (04 /02/ 1400)   | سیمین کیانی (05 /02/ 1400)   | عنایت کرمی (05 /02/ 1400)   | محمد خوش بین (05 /02/ 1400)   | کاویان هایل مقدم (06 /02/ 1400)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (04 /02/ 1400)  محمد خوش بین (05 /02/ 1400)  
تعداد آرا :2


نظر 2

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا