باران ببار
که لطافت دستان زندگی
محصول بارش بی مدعای توست
وقتی که باد
قطره های تو را می پراکند
قلب کویر ساز طپش ساز می کند
وچشم امید همسفر باد می شود
تا نسلهای نیامده را
در قابی سبز ملاقات کند
باران ببارببار
که تواشک شوق هزاران ستاره ای
برگونه های سرخ زمین
بر تن زمان
بارش آرام تو مفهوم عاشقی است
یک عشق خالص بی مرز
بی نشان
ممتد و مهربان
برهر کسی که شد
ازهر کجا که بود
باران ببار
که توگزینش نمی کنی
مهمان سفرۀ ایثار خویش را
وقتی که تن رنجورِ دشت دهکده را
لمس می کنی
رگ های خواب زمین
تا عمق اشتیاق
راغب و تحریص می شوند
وآمال سوخته درآغوش انتظار
هزار بار جوانۀ جانانه میزنند
باران ببار ببار ببار
که امواج کاهلی
درقطره های نازش تو محو می شوند
و دهکده هایی که نَفَسشان
بند آمده است
درارتفاعات نا امیدی
به پیشواز زندگی
وطراوت متروک می روند
باران ببارببار
که با ترانه های لطیف تو
جسم نحیف یأس
درسایه سار عشق
به دل خاک می رود
تاحلقه ای شود درگذر وصل نسلها
باران ببار
که به یُمن حضور تو
برگهای هزارسالۀ مدفون در زمین
به افتخارشکوفه های نیامده
بر شاخه های حیات
دوباره پدیدار می شوند
ورنگ های گمشده درلایه های شب
بر قله ای سبز
افقی سرخ
وجاده ای تا ابد سپید
همدم و همراه یکدگر
تصویر عشق
به سینۀ اعصار می زنند
باران ببار
که پهنه گیتی بدون تو
میدان حُرقَت گندم درآتش است
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 17 اردیبهشت 1400 14:27
.مانا باشید و شاعر
محمد مولوی 17 اردیبهشت 1400 20:35
محمد رضا درویش زاده 17 اردیبهشت 1400 23:08
بسیار زیبا