ما به کجا اینچنین ، زار و دوان می رویم
بهر چه اینگونه ما ، دل نگران می رویم
خانۀ آخر کجاست ؟ کاین همه بی راهکار
فاقدِ هر توشه ای ، غرق گمان می رویم
ما به کدامین امید ؟ کوره رهی را چنین
بی خبر از حیلۀ ، راه زنان می رویم
کشتی فرهنگ ما ، در گِل بی باوری است
گم شده در سایۀ ، ترس نهان می رویم
سرو چرا تشنه شد؟ شمع چرا کشته شد؟
ما ز غم لاله ها ، اشک فشان می رویم
جان هنر کنده شد بس که به سنگش زدیم
هلهله زن درپیِ بی هنران می رویم
مویه کنان کودکی ، درطلبِ دستِ ماست
ما به سوی کعبه و بانگِ اذان می رویم
سرعتِ چرخ وفلک ، موج به عالم زده
ما به دل صخره ها ، مور وَشان می رویم
روز به ایوان دل ، رنگِ هوَس می زنیم
راهِ هوی گاهِ شب ، با دل و جان می رویم
این همه نقش و نگار، بر در و دیوار آن
خانۀ ویرانه ایست ، کآخر از آن می رویم
ارزش فکر بشر، بسته به برهان اوست
از چه پسِ سایه ها ، کور وَشان می رویم؟
کودکی ما گذشت ، شورِ جوانی نشست
زین رهِ بی بازگشت ، ما همِگان می رویم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 28 تیر 1400 13:14
.مانا باشید و شاعر