واژه های شکسته در حسرت
قل قلِ آخرین رگِ غیرت
دست های سیاهِ بدنامی
دخترِ سربه زیر بی طاقت
کرسیِ بی زغالِ آخرِ شب
محفلِ گرمِ دودهای سفید
پرده های کثیفِ پاره شده
با سلاحِ تنیده در ثروت
لشکرِ آشنا به مرزِ سکوت
تیرهای نشسته بر تنِ حال
شعرهای اسیر قافیه ها
شیره های کشیده از فکرت
جاروجنجال های پوچ و وقیح
عکس وارونه از رخِ تاریخ
چشم های ولع به عمقِ کویر
چشمه های تفیده از شِدّت
دامنِ چاک چاکِ نسلِ گناه
ردِّ پای دروغ بر باور
موج سرد وغریب بی قیدی
فکرهای تپیده درعُزلت
کاخ هایی شبیه دخمۀ سرد
دخمه هایی پراز جوارحِ ما
نقشه ای از دُمَل ، نخی چرکین
رشته ای از کراهت وحشت
تا سرِ تیرهای بسته به هم
تا تهِ کاسه های خون آلود
سرد تا زیرِ صفرِ بی خبری
داغ تا اوج سرخیِ صورت
بختکی از نژادِ قوم شرور
لقمه های هوس به نام خدا
حاملِ خلط های زهرآلود
تا بُنِ استخوانی از ذلّت
حاصلِ نقشه ای جنون آمیز
مانده در لایه های باورِ تو
خفته در لا به لای باورِ من
روحِ پوسیده در تبِ عادت
پیکری با جذام خورده شده
ارزشی بر فراز یک تابوت
می رود تا به نقطه ای برسد
در دل خاکِ تیره با حسرت
می رود تا نشانه ای بشود
از تباهی به همّتِ غفلت
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 31 امرداد 1400 13:48
.مانا باشید و شاعر
اکرم بهرامچی 01 شهریور 1400 11:19
عالی بود