1
بین من و تو عاطفه کم بود، نبود؟
این قصّه پر از غصّه و غم بود، نبود؟
افسوس ز عمری که گذشت از من و تو!
راهِ من و تو جدا ز هم بود، نبود؟
2
هر چند که کارِ دل همیشه آه است
پاییزِ عزیز و نازنین در راه است
دلخوش به همین سه ماههیِ پاییزم
افسوس که فصلِ عاشقی کوتاه است
3
تا بر لبِ تو گلِ قشنگِ خنده ست
از عطر نفس های تو جان آکنده ست
من در پی عشق تو جهان را گشتم
جوینده همیشه عاقبت یابنده ست!
4
سهمِ دلم از تو آهِ سرد و غم یود
چشمانِ همیشه خیس و گریانم بود
عاشق شدن از روزِ ازل تاوان داشت
تبعید، جزایِ حضرتِ آدم بود
5
باران! چه شده که بی امان می باری؟
از حالِ دلم خبر نداری... داری؟
باران و قدم زدن کنارِ او، آه!
یک خاطره ی دور ولی تکراری
#جواد_امیرحسینی (مهراد)
۶شهریور ۱۴۰۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 08 شهریور 1401 09:01
درود و سلام موفق و مانا باشید
فاطمه شایگان 09 شهریور 1401 19:17
سلام ودرود برشما بزرگوار ارجمند
سروده ی زیبایی بود احسن
پیروز وموید باشید
الیاس امیرحسنی 09 شهریور 1401 20:17
درود برشما
اشعارتان زیبا و دلنشین است .