اقبال عاشقان به رخ روزگار نیست
ای عقل خیره سر به تو هم اعتبار نیست
مشتاق روی دوست به صحرا نمی رود
گل چون دمد به باغ چوسیمای یارنیست؟
بسیار صبر کردم و درمان نکرد عشق
دردیست بی دوا که طبیبش دچار نیست
فرصت دریغ داشتم و دامنت ز دست
عمری دگر بهای دریغ نگار نیست
یک ره حریف توبه فروشان نشد دلم
باچشم مست یار کسی توبه کار نیست!
ای کاش پند عقل نیوشند عاشقان
چون روزگار مرشد و آموزگار نیست
عمری به غم گذشت دریغا دو روز هم
با شاهدی رود که ز عمرانتظار نیست
حسرت اگر به حجله ی دلدادگان برند
نیکوست گرچه فرصتِ ما بی شمار نیست
لطف زمانه نام سفیهان به زر نوشت
اقبال را چه نام که ادبار عار نیست
شعر فرید هست چو خوناب دل روان
لطفش سرشک دیده یک غمگسار نیست
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 06 آبان 1400 09:08
درود بر شما