هر شب از کوچه ی رویایی او می گذرم
گرچه عمری است که او رفته نداده خبرم
یاد آن روز که از پشت همان پنجره اش
با نگاهش دل من برد و جنون زد به سرم
دل من در تپش آمد وَ شدم خیره به او
لحظهای خوشتر از آن نیست مرا در نظرم
مدتی وعده ی دیدار من و او شده بود
کوچه و پنجره و من که از آن رهگذرم
بین ما عشق و وفای ابدی بود و شبی
گفتم این شام سیه کی رَوَد آید سحرم
از بد حادثه و بخت سیاهم یک شب
رفت از آن کوچه و آتش زده بر این جگرم
آن همه عهد و وفای من و او رفت به باد
رفت و من پشت همان پنجره اش منتظرم
حسرت یک خبر از او و خداحافظی اش
در دلم ماند و از آن شب همه شب دربدرم
شده اکنون که" هزار و یک "مین شعر و غزل
غزلی نیست که خیسش نکند چشم ترم
???? دکلمه این شعر را اینجا بشنوید ???? : https://t.me/MashhadDeklame
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
امیر عاجلو 14 مهر 1400 20:35
.مانا باشید و شاعر
سعید نادمی 15 مهر 1400 12:11
سپاس بزرگوار
دادا بیلوردی 14 مهر 1400 21:46
درود بر جناب نادمی
پر احساس سروده اید
آفرین
سعید نادمی 15 مهر 1400 12:11
بزرگوارید استاد... ممنون
رضا کاظمی اردبیلی 15 مهر 1400 00:29
درود بر شما شعرتان را خواندم و بهش رای دادم زیبا بود
سعید نادمی 15 مهر 1400 12:12
سپاس بزرگوار ، لطف کردید
علی مزینانی عسکری 15 مهر 1400 08:48
سلام و عرض ادب
دستمریزاد
سعید نادمی 15 مهر 1400 12:12
سپاس بزرگوار ، ممنونم
سعید نادمی 17 مهر 1400 17:36
درود بر شما و ممنونم