در آن دم ، که درون را درمینوردیدم
روان را یافتم، که دوران گَردی میکرد
گِرداگردش نور بود و کارش درمان
در همان دم ، دیدم که آن دم ،
که در دم ،
درون را درمینوردیدم
درمانگری دیدم
که جنسش از نور و
کارش درمان درون بود
نور در رگ ، درمانگری میکرد و
هر دم ،
درمانگری میکرد درون را …
نور درمینوردید در رگهایم با سرعتی چون نور
رازیست در این دم ،
که میبایست هزاران بار “دیدش”
تاکنون بدین اندیشیده ای ،
که هیچ اتفاقی ، “اتفاقی رخ نمیدهد”
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 03 خرداد 1402 09:19
.مانا باشید و شاعر
محمدجواد منوچهری 06 خرداد 1402 21:36
سپاسگزارم
پایدار باشید ????????????
قاسم لبیکی 06 خرداد 1402 20:10
احسنت
هیچ اتفاقی ، اتفاقی رخ نمیدهد
محمدجواد منوچهری 06 خرداد 1402 21:37
سپاسگزارم دوست عزیز
پایدار باشید????????????