در گیر و دار این خزان زدگی
و در این وانفسای حضور
چون درخت فرتوت و بی برگی
که ساقه های نحیفش را
به تازیانه طوفان سپرده باشد
و برگهایش تاراج باد بی رحم خزان
شده باشد.
مانده ام درمانده و مستاصل
و در اعماق ذهن آزرده ام
هنوز نقش سبزه زاران است
هنوز حسرت ترنم باران به سر دارم
هنوز چشم به راهم چشم به راهی
که بی عبور عابری
حکایت رفتن میکند و
نقل بیداد زمستان را
اما من در آرزوی آمدنت
ریشه در خاک می گسترانم
زهی خیال باطل.
چه خیال خامی.!
(محمد تقی خوشخو)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 28 آبان 1400 23:31
!درود
محمد تقی خوشخو 29 آبان 1400 13:00
درود و عرض ادب و احترام خدمت شما استاد گرانقدرم سپاسگزارم از الطاف صمیمانه و همیشگی شما. دل و جانتان مستدام
خسرو فیضی 29 آبان 1400 16:46
. با درودم نیک
. ..................................................
استاد گرامی با ابراز خرسندی از دیدار روی ماهتان. و درود بر شما
. که شیوا می نگارید و زیبا کلمات را در سیطره ذهن به رقص وا میدارید و
. می اموزید به شاگردانی چون من رسم و ایین شاعری را
محمد تقی خوشخو 29 آبان 1400 17:49
درود بی کران بر شما استاد گرانقدرم استدعا دارم بنده نوازی میفرمایید. سخن گفتن در محضر شما و این چند کلمه نوشتار بنده گزافه گویی بیش نیست. امیدوارم همیشه تندرست و برقرار باشید و. لطف عالی مستدام