دریغ از عمری که به صد تمنا گذشت
هر روز و شب در آرزوی فردا گذشت
عجایب حکایت ایست دو روز زندگی
لب تشنگی ما همه بر لب دریا گذشت
تکیه بر کار این جهان سهو و خطاست
تنهایی ما جمله در میان تن ها گذشت
کس ندانست احوال این بیابان که بسی
ابر نوبهاران رسید و بی اعتنا گذشت
چو باد خزان بر این باغ وزیدن گرفت
بر بلبلان بی نغمه و غزل چه ها گذشت
باری اگر ماه روی جانانه جلوه نمود
دیده بر هم نزدیم و از دیده ها گذشت
آنکه ره به سلامت سپرد و به منزل نشست
چه داند چه بر ره گم کردگان بینوا گذشت
حاصل نشد ز هر کوششی عنان کار
بر کار فروبسته ما بسی فتنه ها گذشت
هر آنچه گذشت بی ثمر ماجرایی بود
جز آن دمی که در صحبت آن آشنا گذشت
(محمد تقی خوشخو)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 19 بهمن 1401 22:03
لطیف و دلنشین
محمد تقی خوشخو 20 بهمن 1401 00:34
عرض ارادت و احترام استاد گرانقدر بی نهایت سپاسگزارم از لطف و عنایت حضرتعالی زنده باشید به مهر
موسی شریفی 21 بهمن 1401 16:00
حقیقت تلخ و غیر قابل انکاری رو بیان کردید استاد
در پناه آن آشنا
محمد تقی خوشخو 22 بهمن 1401 20:08
عرض ادب و احترام استاد عزیز و گرانقدر سپاسگزارم از نگاه سخاوتمندانه و پر مهر حضرتعالی مستدام باشید
محمد مولوی 21 بهمن 1401 18:47
محمد تقی خوشخو 22 بهمن 1401 00:16
عرض ارادت و و ادب و احترام خدمت شما شاعر گرانمایه و عالیقدر بی نهایت سپاسگزارم از لطف و عنایت سخاوتمندانه حضرتعالی مستدام باشید
منوچهر کشاورز 22 بهمن 1401 11:53
سلام .زیبا سروده اید .خواندن غزل طبع شعر شما را موزون تر و مقفا تر مینماید.به امید موفقیت عزیزان اهل قلم.
محمد تقی خوشخو 22 بهمن 1401 20:09
عرض ارادت و احترام استاد گرانقدر و بزرگوار بی نهایت سپاسگزارم از لطف و عنایت حضرتعالی زنده باشید و پایدار