این تخته که امروز چنین آسودست
روزی بسرای باشکوهی بودست
اندر دل خود راز نهانی دارد
وز گردش ایام چنین فرسودست
گویند که بوده این سرا خانه خان
که امروز دگر نیست از او نام و نشان
این تخته فرسوده به ما می گوید
کو تخته و کو در و چه شد صاحب آن
آن تخته و در دگر فراموش شدند
آن خاطره ها هم بدر از گوش شدند
از صاحب آن خانه و خان نیست خبر
صد حیف که با خاک هم آغوش شدند
افسوس که ایام جوانی سر شد
گل های شکفته ای بسی پرپر شد
اکنون رسیده ایم بر آخر راه
این عمر " یگانه " چه عجب آخر شد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 01 بهمن 1400 18:08
.مانا باشید و شاعر
محمد مولوی 02 بهمن 1400 20:48