و آن گاه ک مادر همیشه سیاه پوشم
شب بانوی ستاره بر دوش
مرا به عقد خیال در می آورد
تو از کدام کوره ره نزدیک میگذری
که طنین گام هایت گوش خیالم را می آزارد
آهسته تر بگذر از خاطرم
بگذار رد پایت را
همچون وعده هایت باد باخود ببرد..
آه ای همدم همیشگی و همسفر تنهاییم
خیال زیبا روی وفادارم!
جز تو به که دل ببندم
که هزار تکه ام نکند
که به دروغی نپیچاندم
و به ناز چشمی نفروشدم
که نزندمُهر خموشی بر لب های عاشقم...
به که...؟
#فاطمه_مهری
#دلنوشته
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 02 اسفند 1401 18:13
درود بزرگوار ا
فاطمه مهری 03 اسفند 1401 10:25
درود و عرض ادب واحترام جناب عاجلوی عزیز
کتایون رها 03 اسفند 1401 13:16
استاد گرامی سلامم را پذیرا باش
سروده شما در قالب سپید است و نیازی به ( سایر قالب ها ) ندارد
استاد بیایید برای یکدیگر کامنت بگذاریم !!
تشویق و نقد کنیم !! و
بدن گونه از اندیشه و تصورات یکدیگر آشنا شویم
از یکدیگر بیاموریم که نقش ارزند ای در سروده های ما خواهد داشت
به صفحه دوستان بروید تشویق و نقد کنید !!
آنان به صفحه شما خواهند آمد و
بدین گونه سایت از جو صمیمانه و صادقانه ای سرشار می شود
مانا باشید و رستگار
فاطمه مهری 03 اسفند 1401 18:01
درود ها از بن جان ماه بانو جانم
بله کاملا درست میفرمایید
بنده هم موافق تبادل نظرات هستم
بمونید به مهر
مروت خیری 05 اسفند 1401 20:11
درودها بانو زنده باشید
فاطمه مهری 06 اسفند 1401 13:57
درود بیکران جناب خیری عزیز، سپاس از حضور ارزشمندتون
بمونید به مهر