تو مطلع غزلم باش و بیبهانه مرا
ببر به شعر نگاهت، از این زمانه مرا
جنونِ عقل و دلِ تنگ و این پریشانی
رها نکن تو در این غربتِ شبانه مرا
رها شدم چو غریبی در این جهانِ فجیع
اگر غریب نوازی، ببر به خانه مرا
دلم برای تو تنگ است و فرصتم کوتاه
نمانده تاب و توانی، ببر به شانه مرا
در این جهان که نشد باتو همسفر بشوم!
در آن جهان بده قدری تو آب و دانه مرا
#احمدصیفوری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 18 اسفند 1400 16:21
درود و سلام موفق و مانا باشید