باز آی ای مهربان یار رفته ز جانم ** از چه با دلی غمگین کردی رهایم
چرا خواهی به ره باشم در جدایی ** چه نقلی شنیدی ز هجر و بی وفایی
وقت تلخ جدایی اندکی صبر بنما ** نباشد چو زیبا زنم بردل نقش غمها
زغم و دردم بگو دیگری چه داند ** دل بشکسته را کسی دوست ندارد
غمی گر بود بگویم با کدام یاری ** همی دانم ز بعدت نیاد چو دلداری
سخنهای ناگفته بسیار به جا مانده ** راز دل را بدان هیچ کسی نخوانده
روا کردی به جان دردی ز هجران ** خیالت همی بود بمانم چو اسیران
همی خواهم اندر سخن با تو باشم ** تو میدانی کلامی که در سینه دارم
ز نو ای یار چاره کار در دست گیر ** نیایدآن زمانی که بسیار گشته دیر
ز قلبت بر من منتظر مهری روا کن ** بزن این جفا را حبیبا از ریشه و بن
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 12 فروردین 1401 11:52
درود و سلام موفق و مانا باشید