از همان لحظه ی آغاز دلت با ما بود
خنده بر لب زدی اما دلت حاشا بود
یک نظر کردی و دانی که خدایی کردی
در دلی که یاد تو مونس و بی همتا بود؟!
روزگاری دل دیوانه پی لیلا بود
وسط معرکه ی عشق دلت رسوا بود
گفتمش حضرت بیمار چرا می سوزی
شعله ای بر پر پروانه چه پر معنا بود
اینکه پرواز کنیم بگذریم از اوج خیال
عادتی بود که در آدم و در حوا بود
خوش درخشیدی تمام غزل و شعر شما
ننوشتم غزلی چون به دلم غوغا بود
تخلص=نوژا
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 09 فروردین 1401 18:54
سلام ودرود
مراد مراغه 09 فروردین 1401 21:02
سلام و درودها
سروده زیبا و دلنوازی است
برقرار باشید
کرم عرب عامری 10 فروردین 1401 12:29
محمد مولوی 10 فروردین 1401 17:09