در خیابان کودکی دیدم که اودر زیر مشت فریاد کرد.رحم مادر مرده است، شهوتش اوراچنین شیاد کرد.شوهر بیچاره اش لقمه ای نان را طلب می کرد به زحمت.زن برون آمد زخانه تا کند اورا خیانت.پستی ونامردمی افسارها را پاره کرد.خانمان ها سوخت ،مردوزن بیچاره کرد.مهر وخوش رویی به جایش حمله شد.مردوزن را جای دیگر حجله شد.از وفاو مهر جز نامش دگر باقی نماند .خط عاشق را دگر امروز جز او کس نخواند.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 03 خرداد 1401 11:07
.مانا باشید و شاعر