راهبان خفته میان پیراهنم را بخوان،
کلمات نهفته در گلویم
، بیدار خواهد شد
با خون برگاموت
نت های یک زخم را
در خلسه ی عطرها نقاشی کن
شاید،
رایحه ی کوچکترین گیلاس شراب،
به حروف گس بیامیزد
در باغهای معلق اکلیل و کرشمه و تور،
تنهاترین بت را بشکن!
انگشتانت را
به تارهای گنگ بی آواز بکش!
حالا مرزهای جهان، بهم ریخته است،
، درختان بادام در هجای چشمهایم، شکوفه میدهد
نسترن ها از والس تالار تاک، باز گشته اند
و رودهای آبی گندم در تنم پیداست...
دیگر
آه را به زبانی که دوست خواهی داشت ترجمه کن!
نام تمام شاعران مرد را از یاد ببر
از مجسمه ای یخی،
قرمز ترین قلب جهان را بتراش
و هرگز
توتونهای رمیده در پیراهنت را، رام نکن
هر شب زنی
شوکران شیرین خواب را
در نیمه ی پنهان ماه
ریخته است
...
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
امیر عاجلو 11 خرداد 1402 12:27
درود بزرگوار ا
سیده نسترن طالب زاده 12 خرداد 1402 20:56
درودتان گرانقدر
بهاالدین داودپور 12 خرداد 1402 00:32
درودشاعرگرامی زیبابود پاینده باشی
سیده نسترن طالب زاده 12 خرداد 1402 20:57
درودتان گرامی سپاس و امتنان
حفیظ (بستا) پور حفیظ 12 خرداد 1402 16:25
درودها بانو طالب زاده بارها خواندم وسواس گفتم انگشتان معجزه گرت را
سیده نسترن طالب زاده 12 خرداد 1402 20:57
درودتان گرامی
سپاس و امتنان
با اغماض خوانش میفرمایید
حفیظ (بستا) پور حفیظ 12 خرداد 1402 16:26
وسواس گفتم.معذرت بابا اشتباه تایپی
حفیظ (بستا) پور حفیظ 12 خرداد 1402 16:27
و سپاس
محمدشفیع دریانورد 14 خرداد 1402 01:24
درود بر شما بزرگوار
بسیارعالی