بارالها مزد دل را از لب ساقی بده
جام جم را بشکن انگه جام مشتاقی بده
گر چه سیب اورده ما را تا به این وادی دور
ساقی از سیب گلویت در جنان باغی بده
دل میان موی او هر سو پریشان می رود
بارالهامزد ما زین توسَن یاغی بده
شاعرانه مینشینم در میان واژه ها
ریسمانی از هجا و برگ و اوراقی بده
چهره بازان ریا در سایه می خواری کنند
پیر میخانه بیا و جرعه اخلاقی بده
تشنه ام من چون "همایون" منزل ساقی کجاست
ساقیا ما را نشان از باده ی باقی بده
1401/4/7.....
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 10 تیر 1401 18:56
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
مرتضی مبارکی 10 تیر 1401 23:36