من عادت به گم شدن ندارم
امّا میانِ حجمِ نگفتن هایت ، مدام مرا گم می کنی
وبه دنبال نشانی ام تمام خودت را تکرار؛
من اینجا نشسته ام،ببین!
لب اولین ساحل شعرت ،
دمِ آن کوچه که با دیدنِ تو دریا شد!
همان کوچه که سالهاست خیس می شود از احساسمان!
کف پاهایت راببین!.....
من عادت ندارم به گم شدن
زود مرا پیدا کن
قبل از پایان فصل خنده هایم،
من بدون خندیدن برای تو می میرم
وتو باخنده های من !
چه تفاوت زیبایی...
راستی ،هنوز دریا را دوست داری؟
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 28 آبان 1401 09:59
.مانا باشید و شاعر
فاطمه شایگان 30 آبان 1401 11:16
سلام ودرودها سپاس از نگاه پرمهرتان
علی معصومی 28 آبان 1401 16:08
فاطمه شایگان 30 آبان 1401 11:16
سلام ودرود سپاس از حضور گرمتان
شهناز عیدی وندی 30 آبان 1401 00:08
درود بانو
قبل از پایان فصل خنده هایم ...
بسیار دلنشین و زیبا
فاطمه شایگان 30 آبان 1401 11:17
سلام وعرض ادب بانو جان سپاس گزارم
حضورتان نور امید
jalal babaie 02 آذر 1401 14:46
زیبا و عالی بود احسنت