شور تو عقلم ربود و غوغا به پا کردم
از خود گذشتم و جان فدا کردم
روزها کلاف وصل تو بافتم
شب ها تمام رشته ها را رها کردم
در ظرف خیال ریختم رمل و اسطرلابی
با مهره ی مار تو را فسون کردم
بدعهدی و بی مهری آیین تو بود
من به رسم ناجوانمردت اعتنا کردم
فالم نگرفت کولی دیوانه و رفت
من در غم تو به سکوت اقتدا کردم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 27 شهریور 1401 09:50
درود بر شما