یک نفر زنده بود دیگر نیست
برلبش خنده بود؛دیگر نیست
از خوشی، از امید، از شادی
دلش آکنده بود؛دیگر نیست
تا شما را ندیده بود به راه!
شاد و سرزنده بود؛دیگر نیست
آفتابی که بر سیاهی تان
پرتو افکنده بود؛دیگر نیست
ای به خاک آرمیده قامت سرو
به تو ماننده بود؛دیگر نیست
ای رخت رنگ باخته ، گل سرخ
از تو شرمنده بود؛دیگر نیست
زندگی بهد تو چه می ارزد؟
آنجه ارزنده بود ... دیگر نیست
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 01 آبان 1401 10:08
.مانا باشید و شاعر
محمد مولوی 06 بهمن 1402 17:56
درود شاعر گرامی
تولدتان مبارک