تکه ابری بر فراز آسمان
روی دست موج باد
همچو یک قایق روان...
می رود تا در افق های خیال
یک مسافر را بَرَد با خود
به شهرِ آرزوی بی محال...
در پس آن تکه ابر
مژه ای از آفناب
قد کشید تا کهکشان
می رود آن قایقِ ابری و نور
می گشاید چشم خود بر آسمان...
آسمان روشن ز نور آفتاب
نیلی و صاف و زلال
همچو دریا در خیال...
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 14 اسفند 1401 08:57
سلام ودرود
اسماعیل سهامی 14 اسفند 1401 10:40
انگار خورشید از پشت خانه شما طلوع میکند
و صبح از کوچه شما عبور میکند....
دورد بر شما
بسیار زیبا .
کتایون رها 14 اسفند 1401 17:30
سلامم را پذیرا باش
استاد مهربانوی فوق العاده زیبا سروده اید
چقدر تحت تاثیر قرار گرفته ام که چندین بار خواندم اش
شاعر راستین روزگارت شاد شاد
حفیظ (بستا) پور حفیظ 14 اسفند 1401 18:45
بسیارزیباونغز
منوچهر کشاورز 15 اسفند 1401 10:48
باسلام و احترام .شاعره بزگوار زیبا سروده اید. موفق باشید.