آن نگاه تو که هر عاقل و دیوانه کند او را معتکفی بر در این خانه کند
آتش عشق تو بر هستی او گر برسد سوزد آن هستی و این دیر که ویرانه کند
بی سبب نیست که پروانه به آتش گرود در فنا ء هست بقائی که به جانانه کند
گر چه در منطق عشق تو که عطار به طیر هفت شهر طی شده و رحل به آن خانه کند
گر که آید به رهش فرصت پرواز به جان تن رها کرده و پرواز به کاشانه کند
باز گردد به وطن ز آنکه به این تن آمد ارجعی را شنود روی به آن صاحب این خانه کند
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 07 آذر 1401 19:36
سلام ودرود
منوچهر کشاورز 09 آذر 1401 13:03
سلام .از اینکه این قطعه را خواندید سپاسگذارم اگر مورد توجه قرار گیرد قطعات دیگر را هم خواهم گذاشت .به قول شاعر بزرگ مرحوم استاد سایه در مورد اشعار خود فرمودن مطالبی نوشتیم اگر بشود به آن شعر گفت .(هیچ ادعائی نداریم به قول دوستی کاغذ خط خطی میکنیم بعضی از بزگواران از سر لطف میگویند شعر.بهر حال جای تقدیر و تشکر دارد. من الله توفیق