برسر باران ؛
می گیرم ،
چترعشق
××××××××××
صدچاک شد ؛
قلب مادر،
از زمین خوردن کودک
×××××××××
لبخندیک زن ؛
آغاز وفرجام ،
عشق است .
××××××××××
مادرعاشق است ؛
کودک ،
فارغ
×××××××××
جان می گیرد ؛
کودک ،
ازنفس مادر.
×××××××××
در شب به بلندای گیسوانت
به عشق واقعی خواهم رسید
و ازگیسوانت تاری خواهم ساخت
که بهترین ملودی دوستداشتنت رابنوازم .
×××××××××
زنان حس غریبی دارند ؛
عشقشان آتشین ،
احساسشان روان ،
رقصشان احساس درونشان که چون آب روان میشود .
×××××××××
تراعاشقانه دوستت دارم ؛
وزش باد صبحگاهی ،
بوسه برخواسته ازلبهای توست .
×××××××××
عشق تو شعرهای مرا
آبستن میکند
ونفسهای گرمت مرا مسخ میکند
وبه سرودن واژه های بکر
وادارمیکند
××××××××××
توقدیسی .........
ازچشمهای مهربانت بجای اشک
واژه ی مهرمی چکد،
ازلبانت شکوفه می ریزد،
وآغوشت درسرمای زیر صفر
آتشکده عشق می شود
×××××××××
عشق تو شعرهای مراآبستن میکند
ونفسهای گرمت مرا
درآغوشت به خواب میبرد
وباتوبودن ، سروده هایم
باواژه های بکر ودست نخورده آغازمیشوند
×××××××××
آغوش گرم تو ؛
زندان من ست ،
ومن زندانی محکوم به ابد .
××××××××
آدم برفی چشم در انتظار ؛
نیامدی ،
شال وکلاه کرد و رفت .
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 17 بهمن 1402 15:47
!درود
صدیقه جـُر 18 بهمن 1402 09:59
درودها بر جناب.نبی پور رقص قلمتان دلبرانه روزتان سرشار از عطر خداوندی
محمود فتحی 20 بهمن 1402 07:56
درود برشما گرامی