3 Stars

سرگذشت

ارسال شده در تاریخ : 11 دی 1401 | شماره ثبت : H9423290

وقتی که می‌نوشتم، از سرگذشتِ پستم -
بارید چشمِ خودکار، رگبار شد به دستم

من صخره بودم و کَرد معدنچیِ زمانه -
با بمب منفجرّم ؛ از هم چنین گسستم

همسایهٔ من‌و کوه دریاچهٔ خزر بود
با جرثقیلِ اقبال، از جمعِ جور، جَستم

در کارخانهٔ سنگ ، شد شیشه کلِّ جسمم
با جیوه مثلِ همکار، پیمانِ کار بستم

نامم که آینه شد ؛ کنجِ حیاطِ لیلی -
پروانه‌ تا مرا دید، مجنون شدم نشستم

دیگر شد‌این شعارم: *هستم به هستِ هستش‌‌*
*این هستیِ خودم را تا هست می‌پرستم*

*ساحل‌چه‌مستِ دریاست، دریا چه مست ِ‌هستی*
*هستم چه‌مستِ‌‌هستی، پس: مستِ مستِ مستم*

دیدارِ اولِ ما، دیدارِ آخرین شد
از آخرین خیالش، با سنگِ غم شکستم

یک آینه اگر بود، از " خُرد " شد هزاران
روح‌از قفس پرید و، از قابِ خسته رستم

خودکار گریه می‌کرد بر دفترِ مقدّس
وقتی که می‌نوشتم، از سرگذشتِ پستم

#امین_مقدس

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 52 نفر 143 بار خواندند
امیر عاجلو (11 /10/ 1401)   | امین مقدس (11 /10/ 1401)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (11 /10/ 1401)  
تعداد آرا :1


نظر 2

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا