از توگفتند همه جا از عرش تا فرش، سخن
به نکویی یاد کردند هر کجا لب گشودم یک سخن
هر کجا دید نهادم یاد تو کردند همه تن
من از یاد تو بودن در فراغت هستم
تو از حد کرامت در نهان ها هستی
قصه ها نهانند و تو پیدا هستی
حرف ها محو نگاها هست و بینا هستی
بارلها مرا هر چند باری نیست
تو اما صنع من هست و مرا طاعت تو باشی
نپرستم لا تو خدایی را که تو درگاه من باشی
من هستم بنده و فرامان تو گویی، من هستم نوکر و خاشع تو باشی
خداوندا تو را غایت چه باشد؟
ولیکن غرق حاجت هستم و خواجه تو باشی
نرسیدم به کسی چون تو سزاوار پرستش باشد
!
نشود فاش کسی رازو نیاز من و تو
نشود شاه دلم جز توکه یارب همه چیز را تو گویی و تو بینی
خداوندا ای مهربان ترین جز تو درگاهی نیست
بزرگیتــــــــــــــــــ❤را شکــــــــــر????❤
❤️❤️❤️❤️
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 07 اسفند 1401 13:11
درود بر شما
کوثر جباری kosar_jabbari 07 اسفند 1401 17:58
ممنونم استاد توانا و بزرگوار سرافراز باشید...
عبدالحلیم اکرامی = نژند 07 اسفند 1401 13:14
چه دلبرانه سرودی . احسنت بر استاد بلند اندیش
کوثر جباری kosar_jabbari 07 اسفند 1401 17:58
زنده باشید استاد بزرگوار
کتایون رها 07 اسفند 1401 15:15
سلامم را پذیرا باش
دل نوشته ی شما باید کمی تا قسمتی ویرایش شود !!
راز و نیازت خوب بود !!
کاش کمی کوتاه تر بود !!
شاعر شیرین سخن بمان و سرافراز باش
کوثر جباری kosar_jabbari 07 اسفند 1401 17:57
سلام بر استاد بزرگوار
حتما اطاعت میکنم از فرموده شما
سایتان مستدام...