《خوان کرم》
از درِ خان تو هر کس برود خوار شود
رو سیه گشته در این چرخه گرفتار شود
نشود صبح سپیدی شب تاریک دلش
روزگارش همه تاریک و سیه تار شود
سینه اش از غم دوران بخورد هر دَم نیش
همدم سینه ی او عقرب جرّار شود
دلش آرام نگیرد برود خنده ز لب
جگرش خون بشود دیده ی او زار شود
در خزانش که نروید گل آلاله و یاس
شوره زار دل او پُر ز خس و خار شود
حال خوش می رود از خانه ی او نیمه شبی
حال و احوال پریشش همه بیمار شود
غم و ماتم بنشیند به لب بام دلش
در و دیوار زمان بر سرش آوار شود
مرغ جانش نزند بال و پَری سوی سما
در قفس مرغ دلش بند و گرفتار شود
نشود شیر ژیّان هر که ز این بیشه برفت
مُرده خواری بشود همدم کفتار شود
هر گدایی در این خانه شود چون سلطان
هر کسی《مخلص صادق》برود خوار شود
پنجشنبه۹۹/۱۲/۱۴
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 08 آذر 1402 14:07
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
محمدهادی صادقی 08 آذر 1402 23:08
درود و سپاس همیشه شاد باشید
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 09 آذر 1402 00:05
درود بر شما