«بت شکن»
در غم هجران تو شاید پیر کنعانی شوی
یوسفی باید ببخشی ، تا مسلمانی شوی
دیده باید در غم هجران شود نادیده ای
ماه روشن در شب تاریک و ظلمانی شوی
بوی پیراهن ببیند دیده ات از راه دور
سینه ات پُر سوز و دور از مکر شیطانی شوی
در قفس مرغ هما هرگز نگردد مرغ جان
روح و جان باید رها از خوی حیوانی شوی
مرغ جان باید زند پَر در میان آسمان
تا تو مرغ خوش نوا در باغ و بُستانی شوی
در کویر خشک و سوزان از برای تشنه لب
چشمه ی آب حیات و قطره بارانی شوی
روشنی باید ببخشی در شب تاریک و تار
از پس ظلمت تو خورشید فروزانی شوی
در درونت بت شکن باید شوی گردی خلیل
گر خلیل بت شکن گردی تو انسانی شوی
می شود آتش گلستان گر رها گردی ز نفس
تابع فرمان و اَمر عشق یزدانی شوی
گر هوای نفس خود را سر بُریدی یک زمان
«مخلص صادق» تو شاید پیر کنعانی شوی
جمعه99/10/5
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 25 دی 1402 11:36
!درود
محمدهادی صادقی 25 دی 1402 13:24
درود و سپاس
محمود فتحی 26 دی 1402 20:17
سلام برشما استاد