«عاقبت خوش»
در این دنیای وانفسا نکردی راه خود پیدا
چرا بیراهه رفتی تا کنی خود را چنین رسوا؟
چنین دنیای بی ارزش نمی ارزد به یک کاهی
چرا خوردی فریبش گشته ای دیوانه و شیدا؟
فریب ظاهرش هرگز نخور این مار هفت خطیست
چنین پیری نباشد از برایت دلبری زیبا
اگر یک شب بخوابی در برش بینی که دختر نیست
ببینی صورت زشت و پلید پیر این دنیا
پگاه روشنی باشد پس از این شام ظلمانی
به امیدی سپر کن شام تارت تا شود فردا
در این دنیای دون جز صورت مکر و فریبی نیست
هویدا می شود آن سیرت زیبا در آن عقبا
در آنجا پَر بزن چون آسمانش آبیِ آبیست
در آنجا می شود باغت پُر از آلاله و مینا
در این دنیای فانی چشم بینایی نمی باشد
در آنجا دیده ی کوری نمی باشد همه بینا
چنان روباه پستی باشد این دنیا پُر از مکر است
مخور مکر و فریب روبه مکّاره را اینجا
به امیدی بکن عمرت سپر ای «مخلص صادق»
اگر گم کرده ای رَه عاقبت رَه می شود پیدا
سه شنبه99/9/18
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 04 بهمن 1402 11:27
درود بر شما
محمدهادی صادقی 05 بهمن 1402 09:31
درود و سپاس