«صیّاد دل»
گر نبارد آسمان دریا شود یک شوره زار
گر نباشد لاله ای غمگین شود مرغ هَزار
گر دلی عاشق نباشد خانه ای ویرانه است
غم شود همخانه اش دل می شود بس بیقرار
گر نباشد چشمه ی آبی شود خشکیده باغ
سرو خوش قامت شود خشکیده گردد چوب دار
نور خورشید فروزان گرمیِ هر خانه است
ماه تابان گر نباشد می شود یک شام تار
شور و شادی باده ی شیرین بود در جام ما
گر نباشد می شود زقّوم تلخی روزگار
گر شدی صیّاد بی رحمی بکن صید دلی
تا توانی کن دل طفل یتیمی را شکار
تا توانی دل به دست آر و ببخش از عشق خویش
گر شوی حاتم تو در عالم بمانی ماندگار
راه و رسم آدمی را آدمیت لازم است
گر نباشی آدمی این زندگانی را چه کار
در گذر باشد زمان و فصل تابستان رود
بعد پاییز و زمستان می شود از نو بهار
«مخلص صادق» زمان با سرعت بادی گذشت
آخر عمر تو باشد می روی از این دیار
شنبه99/7/26
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 24 اسفند 1402 12:48
درود و سلام موفق و مانا باشید