«خود کرده»
از چه می نالید چون خود کرده را تدبیر نیست
در میان این دغل بازان که یک تن میر نیست
خویِ حیوانی مسلّط گشته بر احوالشان
در میان ذهن پُر مکر و ریا تدبیر نیست
خانه ویران گشت شام آسمان آن سیاه
سهم ما در این سیاهی جز غل و زنجیر نیست
پُر شده جنگل ز روباه و شغال بی حیا
هر چه می بینی دغل بازند شیری پیر نیست
لاشه خواران بر سر این لاشه در جنگ و ستیز
در سر این لاشه یک تن ظاهرش چون شیر نیست
هر ندای حق شده خاموش با مکر و ریا
در گلوی حق بجز آن تیزیِ شمشیر نیست
گرگ خونخوارند بر تن جلد میشی کرده اند
فکرشان جز کُشتن و خوردن و یا تسخیر نیست
در سحر بوی ریا می آید از تسبیحشان
خانه ی افکارشان جز خانه ی تزویر نیست
حاکمان مکّاره ای هستند در کاخ ستم
رهبر این جنگل آشفته دیگر شیر نیست
«مخلص صادق» ز نو باید شود یک شیر میر
از برای اشتباه خود چرا تدبیر نیست؟
شنبه99/7/12
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 11 فروردین 1403 15:27
لطیف و دلنشین
محمود فتحی 12 فروردین 1403 15:57
سلام جناب استاددگرامی
بقول دانشمند ازیارفته کافی بزرگ
گوش اگر گوش من و ناله اگرناله ی توست
آنچه البته بجای نرسد فریاد است