خجل از کرده ام یارب ببخش جرم وگناه من
تهی دست و پشیمانم نگر حال تباه من
ز سنگین بودن بار گنه پشتم خمیده است
ببین با دیده عفوت شبی روی سیاه من
اگر چه من نیم شایسته احسان و جود تو
چه میشد باز بخشی یارب آخر اشتباه من
به درگاهت شدم عازم سَرٍ افکنده ام را بین
ترحم کن به حال این گدا ای پادشاه من
ندارم در دوعالم ماسوایت یاوری دیگر
تویی یارو انیس بی پناهان ای پناه من
شتابی کن الهی بر ظهور یوسف زهرا
نمی بینم وفایی را ازین عمر تباه من
من ( سامع) ندارم جز ولای احمد وآلش
به حق پنج نور پاک بنما روبراه من
دوشنبه ۳ – ۰۵-۱۳۹۹
https://fb.watch/jgW601ooyK/
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 08 فروردین 1402 23:15
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید