3 Stars

او گفت!

ارسال شده در تاریخ : 25 خرداد 1402 | شماره ثبت : H9425256

آمد گشود پنجره را، از بهار گفت
از صبح و کوه و روشنی و آبشار گفت

از شاعر طلایی پاییز در غروب
از فصل کوچ و حادثه و انتظار گفت

او از فرشته‌های زمستان به نام برف
از هدیه و کریسمس و یادگار گفت

از آن‌که هر دو چشم قشنگش پر از غم است
از عاشق بزرگ همیشه دچار گفت

از عشق پاک دخترک و شاهزاده‌اش
از تاج باشکوه سر آن سوار گفت

از یک دریچه رو به درخت و ستاره‌ها
در کوچه‌باغ خاطره‌ای ماندگار گفت

از قاصدک، مسافر پر شور و شوق باد
از لاله و شقایق و سیب و انار گفت

از آسمان آبی شهر پرنده‌ها
از قلب پرسخاوت و دریاتبار گفت

از ماه و رمز و راز سکوت غریب شب
از اوج روح شب‌زده و بی‌حصار گفت

آرامش شکفته‌ی خود را نفس کشید
وقتی که از هوای دلی بی‌قرار گفت

از رفتن و شکفتن و پرواز کردن و
از مردن و تولد و از روزگار گفت

او در نهایت همه‌ی حرف‌های خود
از آن‌که عاشقش شده با افتخار گفت



شبنم حکیم هاشمی

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 86 نفر 108 بار خواندند
امیر عاجلو (25 /03/ 1402)   | شهناز عیدی وندی (25 /03/ 1402)   | قاسم لبیکی (27 /03/ 1402)   | سحر خالقی (27 /03/ 1402)   | شبنم حکیم هاشمی (28 /03/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (25 /03/ 1402)  قاسم لبیکی (27 /03/ 1402)  
تعداد آرا :2


نظر 1

شاعر نظر دهی برای این شعر را غیر فعال کرده است.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا