و ماه، ماه قشنگ و عزیز آبان بود!
و او مسافر تنهای آن خیابان بود!
هوای پاک خیابان که عطر خاطره داشت
دچار عطر تمیز و لطیف باران بود!
و شاید اینکه در آن جا همیشه هر آبان
شبیه فصل تر و تازهی بهاران بود!
در انتهای خیابان، در آن شب زیبا
چراغ خانهی شاعر چقدر تابان بود!
که زیر نور چراغش به نام هر شعرش
چقدر واژه برای غزل فراوان بود!
درون جان و دل و شعرهای آن شاعر
چه شور عشق عظیمی شبیه عصیان بود!
چه شور عشق عظیمی، چه مستی نابی
به شوق دیدن یارش، در او نمایان بود!
و سمت خانهی شاعر قدمزنان میرفت
کسی که عابر تنهای آن خیابان بود!
شبنم حکیم عاشمی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 06 دی 1402 10:19
درود بر شما